کتاب محله موش ها 7 شیلای شجاع
کتاب شیلای شجاع هفتمین جلد از مجموعه ۹ جلدی محله ی موش ها است. شیلا خیلی شجاع است، او از هیچ چیز نمیترسد، نه از تاریکی، نه از رعدوبرق، نه از سگ سیاه گنده. او بدون هیچ ترسی پایش را روی درزهای سنگفرش پیادهروها میگذارد، ه هیولای قایم شده در کمد لباس حمله میکند و با چشمهای بسته و دستهای باز دوچرخهسواری میکند.
یک روز شیلا تصمیم میگیرد از راه جدیدی به خانه برگردد. خواهرش، لوییز، میترسد این کار را بکند. شیلا به او میگوید که ترسوست و به تنهایی راه میافتد. شیلا میرود و میرود و میرود تا جایی که یک دفعه به نظرش میآید هیچ چیز برایش آشنا نیست.
شیلا صداهایی وحشتناکتر از صدای رعدوبرق میشنود و فکرهای ترسناکی به ذهنش میرسد. روی تخته سنگی مینشیند و با گریه کمک میخواهد. شیلا به یاد پدر و مادر و خواهرش میافتد و آنها را صدا میزند. یک دفعه صدای لوییز را میشنود. لوییز میگوید راه خانه را بلد است. هر دو به سمت خانه راه میافتند. وقتی به خانه میرسند، شیلا به لوییز میگوید: «لوییز، تو شجاعی، تو نترسی» و لوییز به او میگوید: «هردوی ما شجاعیم، هردوی ما نترسیم».